با سلام خدمت شما همراه عزیز 

 

در این پست قراره من به شما کتاب آرزوی تو دستور توست کوین ترودو رو به صورت رایگان ارائه بدم ...

 

به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 

 

این کتاب برگرفته از سمیناری با همین نام است که در آن کوین ترودو آموزش هایی که خودش در گروه های مخفی به دست آورده را به جهان بیرون انتقال می دهد.

ما در این کتاب قصد داریم که اصل سمینار ترجمه شده را به زبان ساده تری بیان کنیم و در آن اصل امانت داری  محتوا حفظ شده است.

این سمینار در دو روز در کوه های آلپ برگزار شده است .(ازآنجایی که هدف این سمینار فاش کردن رازی بوده که در طول کل تاریخ ثروتمندان می دانستند و مردم عادی رو در بی خبری قرار می دادند فیلمی از این سیمنار به بیرون منتشر نشده است و تنها صوت این سمینار موجود می باشد.) روز اول آن صحبت درباره آرزوی تو دستور توست و راهکار هایی عملی توضیح داده شده است . راجع به قوانین اولیه و همچنین قانون جذب که قانون ثانویه هست صحبت شده است.

در روز دوم سمینار و این کارگاه آموزشی اطلاعاتی درباره اینکه چطور هر انسانی می تواند میلیون ها دلار پول به دست بیاورد به شما داده می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش اول

 

مفاهیم پایه ای قانون جذب

 

 

شما هیچ گاه به میزان توانایی های خود پی نمی برید،مگر اینکه دست به کار شوید

زیگ زیگلار

 

 

 

 

 

 

فصل اول به چه کسی گوش می دهیم؟

 

ما در این کتاب می خواهیم این را به شما آموزش بدیم که چگونه به هر چیزی که آرزویش رو دارین برسین و موضوع مهم تر اینکه آن آرزو ها چطوری می توانند سریع تر وارد زندگی ما بشوند.

در بخش ثروت هم راجع به این صحبت خواهیم کرد که چگونه هر شخصی می تواند میلیون ها دلار پول بدست بیاورد و راجع به رازهایی صحبت خواهیم کرد که پولدار ها دارند و نمی خواهند شما از آنها با خبر شوید.

در این فصل از کتاب می خواهیم راجع به این صحبت کنیم که چطور همه شما می توانید چراغ جادوی علاء الدین را داشته باشید و چطور به آن دستور بدهید که آروزی شما را برآورده کند .می دانیم که این موضوع شاید برای شما خیلی غیر واقعی به نظر برسد ولی حقیقت دارد .

 ((می دونم که اینجا بودن طی چند روز گذشته با چیز هایی که دارین با چشماتون می بینید براتون خیلی جالبه ، آرزوهایی که توی این عمارت فوق العاده قشنگ برآورده شدن و آدم های فوق العاده مشهوری که از سراسر دنیا اومدن اینجا و شما شانس این رو داشتین که باهاشون دست بدین ، کنارشون باشین و باهاشون صحبت کنین و از اونا سوال بپرسین ، می دونم که برای خیلی از شما واقعا حیرت انگیزه .))

برنامه ما در این کتاب این است که اطلاعات خیلی زیادی رو به شما بدهیم ، اولین چیزی که می خواهیم به شما آموزش بدیم این است که چطور آرزوهای شما برآورده شوند و چطور هر چه سریع تر به آرزوهای زندگیتون برسید.

اولین چیزی که راجع به رسیدن به آرزوها قصد داریم به شما بگیم این است که شما به کی گوش می کنید ؟ شما از چه کسی یاد می گیرید ؟ از کی خط می گیرید ؟

اگر شما الان به سایت گوگل بروید یا به سایت آمازون و راجع به این مسائل جستجو کنید که چطور باید آرزوهایتان به حقیقت بپیوندد ، می بینید که هزار تا کتاب و هزار تا مورد مختلف برای رسیدن به آرزو ها هست. که این موارد مختلف و کتاب ها تقریبا در تمامی زبان های دنیا موجود می باشد.

یعنی اگر بخواهیم جمع بندی کنیم تعداد خیلی زیادی کتاب و موارد مشابه در مورد رسیدن به خواسته ها و برآورده کردن آرزو ها وجود دارد.

من چند روز پیش یک سری سی دی رو دیدم که توی اون یک گروهی درس میدادن که چطور به آرزوهاتون برسید ، یک چیزی در حدود 15 تا سی دی در دو روز سخنرانی .با تمام احترامی که براتون قائلم نمی خوام در این مورد براتون صحبت کنم و نمی خواهم بگم این سی دی ها از کجاست .

ولی موضوعی که می خوام بهتون بگم این است که مطالب خیلی زیادی در بازار هست که شما اصلا ازشون خبر ندارید و نمی دونید که اونا چی هستند.

شایدم خیلی ام خوب به نظر بیان ، خیلی قشنگ باشن ولی در واقع غیر منطقی هستند. شما نمی دونید اونا غیر واقعیند و گول ظاهرشون رو می خورید و این اطلاعات بنظر خیلی قشنگ میاد و مشکل اینجاست که شروع به باور کردن اون ها می کنید . شروع می کنید به باور کردن مطالبی که درست نیستند.

حالا موضوع ما اینجاست که اگر اطلاعاتی که توی اون سی دی ها یا توی اون کتاب ها داده شده واقعا درسته آیا برای کسی که اون سی دی ها را خلق کرده و اون کتاب رو نوشته جواب داده و کار کرده ؟

آیا خود اونا به آرزو هاشون رسیدند ؟ آیا خود اونا در زندگی به اهدافشون رسیدند ؟ آیا خودشون اون سبک زندگی که می خوان رو به دست آوردن؟

آیا خودشون چراغ جادوی علاءالدین را دارند ، که به اون چیزی که ازش خواستن جواب بده و بهش برسند ؟

جواب این است که متاسفانه بیشتر اونا به غیر از چند تا استثناء به این خواسته هاشون نرسیدند و نمی رسند .

مردمی که به شما این مطالب رو یاد میدن در واقع به شما اطلاعات واقعی رو نمیدن و به شما تئوری یاد میدن ، چون اونا مدرکی ندارن که نشون بده چیزی که یاد میدن توی دنیای واقعی ، واقعا اتفاق افتاده و جواب میده یا نه ؟

 ((ولی چیزی که شما دارین اینجا می بینید ، این جلسه فوق العاده ما ، کوه های زیبای آلپ و این سبک زندگی و این افرادی که اینجا هستن و این چیزهایی که دارین تستشون می کنین و دارین با دستاتون لمسش می کنین ، دارید می بینیدشون ، آرزوهایی که به واقعیت تبدیل شدن ، اینا چیزی نیست که توی دنیای بیرون ببینید ، ما اینجا اجازه نمی دیم که دوربین ها بیان و مردم عادی بیان و این سبک زندگی رو ببینند.ولی شما دارین اینجا می بینین چون شما دارین این ها رو می بینین ، پس باور کردن درستی اطلاعاتی که اینجا به شما داده میشه راحت تره ، چرا که شاهدین که همه اونا قبلا به حقیقت پیوسته .))

پس سوال اصلی این است که شما دارید به کی گوش می کنید ؟ از کی یاد می گیرید ؟

به چه کسی باید گوش کنید و چرا باید به من گوش کنید ؟

برای کسانی که سبک زندگی در این اینجا رو نمی بینند درک این مطالب سخت است چون اونا میگن این فرد چه چیزی رو میخواد به من بگه ، نکنه چیزی که این آدم میخاد به من یاد بده با اعتقادات من یکی نباشه ، نکنه منو توی دردسر بندازه ولی بذارین یک مطلبی رو بهتون بگم این اطلاعات واقعا کار میکنه ، این اطلاعات واقعا جواب میده ، اطلاعاتی هست که میتونین از اونها استفاده کنین ، میتونید توی زندگیتون اونا رو به کار ببرین ، اما این اطلاعات رو به کار میبرین و ازشون استفاده میکنین یا نه رو من نمی دونم و در واقع این انتخابی است که شما می کنید، این دیگه بستگی به شما داره که استفاده کنین یا نکنین .

ببینید خیلی از مردم سمینارهای مختلفی میرن ، کتاب های مختلفی میخونن ، توی ورکشاپ های مختلفی شرکت میکنن . کارگاه های مختلفی میرن و مطالب زیادی رو یاد میگیرن توی خونه هاشون کلی کتاب دارند و با این چیزا درگیرن ولی اینجور افراد تا یک حدی پیشرفت میکنند ونمیتونن بیشتر از اون پیش برن ، توی یک مرحله ای همه چیز متوقف میشه ، اما راجع به این هم صحبت میکنیم که چطور ازاین مرحله هم عبور کنین و چطور به پیشرفت خودتون ادامه بدین و مطالب برای شما و آرزوهایی که در واقع توی ذهنتون دارین به صورت پیوسته اتفاق بیفته ولی سوال اصلی اینه شما به کی گوش میکنین ؟ شما از کی یاد می گیرین ؟

 اگر به تمام کتاب ها و سمینارها و کارگاه هایی که در زمینه پول در آوردن نوشته شده نگاه کنین متوجه میشین 99% اونا توسط کسانی تولید شده که اونا توی زندگیشون پول واقعی به دست نیاوردن و آن چنان که باید و شاید اصلا پولدار نیستین . این واقعا خیلی مهمه چون اونا اگه واقعا دارن راه و روش پول در آوردن رو یاد میدن پس چرا خودشون توی زندگیشون پول واقعی زیادی ندارند .


پس دوباره سوال من اینه که شما در مورد پول در آوردن به کی گوش میدین ؟

کتاب هایی از اشخاص پولداری مثل دونالد ترامپ یا وارن بافت هست که این ها توی زندگی شون پول های زیادی به دست آوردن ولی اینجا یک سوال خیلی مهم هست که اکثر مردم راجع به این فکر و بحث نمیکنن و اونم این است که آیا شما میدونین که اکثر آدم های پولدار که واقعا پول زیادی توی زندگیشون به دست آوردن کتابی ننوشتند ؟ این افرادی هم که من اسم بردم با تمام احترامی که براشون قائلم در واقع هرگز کتابی ننوشتند بلکه کاری که اونا کردن این بوده که مصاحبه ای داشتند و کسی که با اونا مصاحبه کرده یه سری سوال ازشون پرسیده و در واقع با جواب هایی که از این اشخاص بدست آورده نشسته خودش یک کتاب نوشته و اون کتاب رو به اسم این افراد چاپ کرده پس موضوع اصلی اینجاس که شما اطلاعات واقعی و درست رو از یک آدم پولدار نمیگیرین چون به عنوان مثال دونالد ترامپ کتابی ننوشته که بخواد اطلاعات درست رو توی اون به شما بدهد.

یعنی در واقع شما اطلاعات اصلی رو نمیگیرید و اون اطلاعات واقعی که خود دونالد ترامپ ازش استفاده کرده ، اصلا توی کتابش نیست که بخواین از اون استفاده کنین.

یک موضوع مهم اینجا وجود داره که تمام افراد پولدار ، تمام افرادی که از لحاظ ثروت در سطح خیلی خیلی بالایی توی دنیا و جهان هستند به جز یکی دو تا استثنا مثل اندرو کارنگی به صورت کامل و همه گیر نمیخوان رازهای موفقیت و ثروتشون به گوش مردم عادی برسه و مردم عادی از راز ثروتمند شدنشون باخبر بشن ، این افراد ثروتمند و موفق دنبال رقیب نیستند. این افراد موفق در طول تاریخ بر این باور بودند که ثروت و پول به صورت ذاتی برای خودشونه ، اینا معتقدن که به صورت ژنتیکی قابلیت پولدار شدن رو دارند و شما باید ژنتیک خاصی داشته باشید که بتونین پولدار بشین و اگر این ژنتیک خاص رو نداشته باشین جزو این افراد پولدار قرار نمیگیرین .

اونا فکر میکنن که اگر این ژنتیک رو نداشته باشید تمام اطلاعات لازم درباره ی پول در آوردن رو نمیتونین دریافت کنین و حتی اگر  اون اطلاعات رو به شما بدهند ، شما نمیتونین از اون اطلاعات استفاده کنین و به کار بگیرید و ازشون نتیجه بگیرین .میدونم خیلی از شماها ممکنه سخت اینو باور کنین که همچنین چیزی باشه ولی این باور در تمام طول تاریخ بوده و این مسئله در تمام طول تاریخ وجود داشته.

 

از دونالد ترامپ پرسیدن که راز ثروتمند شدنت چیه ؟

 توچطور میتونی این همه ثروت داشته باشی ؟

 

و اون دقیقا این حرف رو زد و گفت :  ژنتیکه.

گفت ژنتیکی که شما باهاش متولد شدین باعث ثروت شما میشه حتی این موضوع رو هنری فورد هم گفته

ویا اینکه مثلا اگر به فیلم تایتانیک نگاه کنید متوجه میشید که اونجا سه تا سطح وجود داره ، افرادی که از سطح اجتمایی بالایی برخوردار بودن در طبقه بالای کشتی ، افراد متوسط در طبقه ی وسط و پایین تر از اونا در طبقه ی پایین و این افراد اصلا هیچ ارتباطی با هم نداشتند ، جدا شام میخوردند جدا تفریح میکردند و از هم دیگه جدا بودند.

اگر کتاب های گذشته که در این زمینه هست رو نگاه کنین میبینید که این مسئله توی کتاب ها هم اومده.

مثلا هنری فورد بر این باور بوده که ثروت و سطح بالای زندگی به صورت خاصی طراحی شده که برای افراد سطح بالای جامعه باشه . یعنی ثروت به طور خاص برای اینها ست و بخاطر همین شما میبینین که این افراد یعنی افراد سطح بالای جامعه با افراد خارج از سطح خودشون ازدواج نمیکنن . مثلا اگر شما دختری داشته باشید که توی این سطح جامعه باشه چون ژنتیک سطح بالای جامعه رو داره پس اون دختر باید با پسری ازدواج کنه که اون هم در این سطحه و ازدواج اونا باید درون خودشون باشه.

و نکته مهم این است که این افراد سطح بالای جامعه این اطلاعات یعنی اطلاعات مربوط به راز های ثروت و موفقیت را در اختیار مردم عادی قرار نمیدن.

این ها نمیان به همه بگن که چنین اطلاعاتی هست چنین رازهایی برای بدست آوردن ثروت هست .

 ولی خودشون این اطلاعات را دارند و فقط خودشون استفاده می کند و به همین دلیل گروه ها و جوامع مخفی به وجود آمده گروه‌هایی که از چشم مردم عادی پنهان است و مردم عادی نمی دونند که این گروه ها دارن چکار می کنند .

 به عنوان مثال گروه معروف فراماسونری ، این گروه در سراسر دنیا برای خودش مجامع مخفی داره و در کشور ما آمریکا هم هست مجسمه هاشون ساختمون هاشون که خیلی بزرگ و باشکوه و این جوامع مخفی مثلا فراماسونری تا ۳۳ طبقه بندی شده و افراد توی درجات مختلف در این مجموعه هستند

 

در واقع گروه های مخفی به این خاطر ایجاد شدند که افراد سطح بالای جامعه بتوانند اطلاعات را بین خودشان و خانوادهاشون و افرادی که از لحاظ ژنتیکی در این سطح هستند ، حفظ کنند و این رو هم بگم که این مسئله به من ارتباطی نداره من نژاد پرست یا چیزی نیستم من فقط فقط دارم تاریخ به شما میگم که در طول تاریخ این اتفاقات به این دلیل افتاده .

 

 دوباره به اون سال خودمون برمیگردیم که شما به کی گوش میکنید ؟ از کی یاد میگیرید ؟

 

میتونید از کسی اطلاعات را بگیرید که داره یک سمینار درس میده و چون ۹۹ درصد این افراد اصلا راجع به این اطلاعات چیزی نمیدونن و دارن به شما صرفاً یک نظریه و تئوری یاد می دهند هرچند که خودشان باور دارن چیزی که دارن میگن درسته .

 ولی توی زندگی خودشون این اتفاق نیفتاده پس دلیل و مدرکی براش وجود نداره شما نمیتونین با گوش دادن به حرف کسی که کتابی راجع به پولدار شدن نوشته شخصی موفق و پولدار بشید چرا که ۹۹% اون افراد پولدار نیستند و اون درصد کمی هم که پول دارن به نظر شما خیلی پول دارند .

 

مثلاً طرف یک میلیون دلار در سال درآمد داره یا اینکه نیم میلیون دلار یا چند صد هزار دلار درآمد داره ولی خیلی از شما فکر میکنید که این رقم خیلی زیاده ولی من به شما میگم که اصلا همین این طوری نیست این رقم بالایی نیست این درصد کمی هم که این مقدار را دارند وقتی ازشون سوال می‌پرسید که چطوری پولدار شدن ؟

 متوجه میشید که اینا پولشان را از فروش کتاب که راجع به پولدار درآوردن نوشتن به دست آوردن.

یعنی قبل از اینکه اونا کتاب را بفروشند در زندگی پولی بدست نیاورده بودند تمام چیزی که اونا هستند و تمام کاری که اونا دارن انجام میدن این است که فقط فروشنده هستند ، فروشنده سی دی ، فروشنده سمینار ، فروشنده کتاب و چیزهای مختلف.

 

یک کتابی رو همسرم میخوند که نویسنده اش یک شخص روسیه این کتاب از مجموعه کتاب هایی هست که به زبان روسی نوشته شده و شاید کمپانی من در آینده این کتاب رو به زبان‌های دیگر ترجمه کنه و راهی بازار کند ولی منظور من این است که تو این مجموعه کتاب که راجع به پول در آوردن و در مورد به دست آوردن ثروت هست نویسنده کتاب میگه من کتابم را راجع به پول چندین سال پیش نوشتم و با خودم این تصمیم را گرفتم که اول بیام این مطالبی رو که دارم توی کتاب خودم میگم رو توی زندگی خودم به کار ببندم و از لحاظ مالی یک شخصی میلیاردر بشم اون موقع کتاب را چاپ و روانه بازار کنم چون در غیر این صورت من کتاب می نویسم که بفروشم و ازش پول در بیارم این شخص واقعاً این کار رو هم میکنه و یک شخص مولتی میلیاردر میشه و بعدش کتابش رو چاپ میکنه که از لحاظ عقلانی و منطقی هم مشخصه که این اطلاعات که داخل کتاب اون شخص هست واقعا اطلاعات درستیه .

 

پس دوباره سوالم همینه که شما به  کی گوش می‌کنید ؟  شما از کی یاد میگیرید ؟

 

شما نمیتونید به کسی گوش کنید که در سمینار درس میده ، کتاب مینویسه و خودش توی زندگی واقعی خودش پولی به دست نیاورده ، شما نمیتونید به اون گوش کنید  ، شما از اون طرف هم نمیتونید به کسانی گوش کنید که خودشون ثروتمند هستند و کتابی نوشتن چون اکثر افراد ثروتمند کتاب نمی نویسند و اون هایی هم که نوشتن در واقع خودشون ننوشتن و شخص دیگه ای مصاحبه ای از اون ها رو به صورت کتاب در آورده.

 

 موضوع بعدی اینه که اصلا افراد موفق و افراد ثروتمند راز اصلی ثروت و موفقیت را به شما نمی گویند ، به شما نمیگن ، چون اون ها نمیخوان رقابتی بین خودشون و شما ایجاد بشه چون میخوان شما همیشه پایین بمونید این مطلب شاید یکم شما رو تکون بده و به خودتون بیاره ولی در واقع اون ها به شما اطلاعات غلط رو میدن ، اون افراد ثروتمند به شما اطلاعات غلط را میدن که شما فقط یک مقدار خیلی کمی از ثروت و موفقیت رو به دست بیارین و اطلاعات دقیق و درست و اصل کاری رو به شما نمیدن و شما رو از اون اطلاعات دور نگه می‌دارند .

واقعاً جالب نیست  ؟!!! اونا به شما از روی عمد اطلاعات غلط را میدهند که شما در سطح پایین خودتون بمونید و همیشه یک کارگر بمونین ، یعنی برای اون ها کار بکنید و نتونین به سطح بالا بیاین و برای خودتون میلیونر باشید.

 

سوال من اینه که به کی گوش میکنید ؟

 

میدونم که شاید الان شما بگین که آهان فهمیدم که چی میخوای بگی تو میخوای بگی که باید به من گوش کنید.

 نه نه نه !!!

 منظورم این نیست که من گوش کنید ، من هیچ کدوم از این اطلاعات را در خودم خلق نکردم  ، من فقط یک پیغام رسانم من کسی هستم که این پیغام را برای شما آوردم  ، من این  اطلاعات را یاد گرفتم اونها رو توی زندگی خودم به کار بستم و نتیجه گرفتم و اونا رو تا حدی هم درس دادم .

 

حالا سوال اینه که من از کجا این اطلاعات را گرفتم ؟ واین اطلاعاتی که شما قرار است در این کتاب دریافت کنید ریشه اصلی این اطلاعات کجاست ؟ و از کجا آمده ؟

 

سوال اصلی اینه و اما جواب  : من به جوامع مخفی و گروه های پنهان اشاره کردم که این گروه های پنهان چیزی نیست که شما بخواهید از اون ها بترسید ، راجع به موارد رمز و راز آلود ، اصلا راجع به این چیزها نیست .

فقط و فقط یک عده از افراد هستند که دور هم جمع میشوند و با هم اطلاعاتشون را تقسیم می‌کنند و به هم دیگه اطلاعاتشون رو میگن اونا با دادن این اطلاعات به همدیگر سود می‌رساند و بر این باورند که ثروت و موفقیت به صورت ژنتیکی درون آن هاست.

اون ها باید این را در گروه و مجموعه خودشون حفظ کنند و دوست ندارند قدرت از اونجا خارج بشه اونا خودشون رو برتر از افراد دیگه میدونن .

 

خب پس این گروه های برتر جامعه اومدن ، این گروه های مخفی و جوامع پنهان را ایجاد کردن ، که یکیشون همون فراماسونری بود و اون یکی هم که خیلی معروفه دانشگاه ییل آمریکا است یک دانشگاه خیلی خیلی معروف آمریکایی است ، این دانشگاه آمریکایی یک گروه مخفی داره به اسم   skull and bones که نمادش در واقع عکس یک جمجمه و استخوانه ، این گروه در جاهای مختلف جلسه برگزار میکنه و سمینارهای مختلفی داره و خیلی ها دوست دارن عضو این گروه باشن .

 رئیس جمهور بوش ، آقای جان سناتور آمریکا و خیلی از سیاستمداران حتی  Cia کار خودشون را از

 skull and bones شروع کردند.

از بین این گروه های مختلف و جوامع مخفی که بهتون گفتم یکیشون که خیلی معروف و خودش و اعضای گروهش رو مخفی نگه میداره گروهی است به اسم برادرهود (Brotherhood) . توی این گروه مخفی اکثر کسانی که دارای رتبه های بالایی skull and bones   و فراماسونرین هم عضو  هستند .

این گروه برادرهود که در واقع چیزی جز گروه مخفی نیست ،افرادی هستند که دور هم جمع میشن و اطلاعاتی بینشون رد و بدل میشه واطلاعاتی که به هم می دهند ، در مورد این است که جهان هستی چطور کار میکنه ، سیاره ما چطور کار میکنه و شما به عنوان یک انسان چطور کار می کنید و چطور شما میتونید به روشی زندگی کنید که زندگی شما سرشار از خوشحالی ، لذت و دستاوردهای مختلف باشه.

 این گروه مخفی برادرهود به شما یاد میده که چطوری آرزوی خودتون رو داشته باشید ، امید خودتون رو به حقیقت تبدیل کنید ، موفقیت خودتون رو داشته باشید و این نکته خیلی مهمه که شما آرزوی خودتون رو به دست میاری نه آرزوی کسی دیگه رو.

 

 شاید خیلی هاتون فکر می کنید چیزی که شما میخواهید ، همه هم حتما اون رو میخواهند ، ولی این درست نیست 

شما ممکنه یک چیزی را بخواهید ولی برادر شما یا دوست نزدیک شما اصلا همچین چیزی رو نخواهد.

 شاید شما الان تو این جلسه بگید من یک همچین قصری می خوام  ، من می خواهم یک همچین قصری داشته باشم که توش ۲۰۰ نفر برای من کار کنند ، ولی ممکن شخصی که کنار شما نشسته بگه که نه من این رو نمیخوام ،

این خیلی بزرگه ،  من میخوام یه خونه کوچیک داشته باشم و یک ماشین جدید ، یکی دیگه ممکنه  بگه من اصلا این رو نمیخوام ، من فقط میخوام یک آشپز ، خیلی حرفه ای بشم  ، یکی دیگه ممکنه  بگه می خوام یک معلم بشم ، یکی هست که  میگه من می خوام یک جراح باشم ،  یکی هست که  بگه من فقط می خوام یک پدر و یا یک مادر نمونه بشم.

 

 اهداف هر کسی با شخص دیگه ای فرق داره ، شاید یکی باشه که بگه من میخوام میلیونر بشم ، اما یکی دیگه بگه نه ، ما نمیخواهیم میلیونر باشیم ما می‌خواهیم چیز دیگه ای باشیم  و هیچ موضوع منفی در این باره وجود نداره که چه کسی میخواد چی بشه .هر کسی هدف خودش رو داره و اطلاعاتی که ما میخوایم اینجا به شما بدیم ، درواقع  به شما یاد میده که چطور آرزوی خودتون رو داشته باشید .

 

در واقع این گروه ها دور هم جمع می‌شوند و این اطلاعات را به هم دیگه می دهند که شما اون آرزوی قلبی خودتون رو دنبال کنید اون رضایت درونی خودتون رو و راهش رو بدست بیارید و اون راه را پیدا کنید و به اون ها برسید.

 

توی این  گروه‌ها  با دست نوشته های روبرو میشیم اطلاعاتی که از ده ها سال ، صدها سال و حتی هزاران سال قبل تو این گروه ها بوده و دست به دست می‌چرخد.

دست نوشته هایی که در کاغذهای خیلی زرد رنگ (به دلیل اینکه از سال های خیلی گذشته بوده  زرد شدن )

توی این دست نوشته ها مواردی نوشته شده و تو این گروه های مخفی دست به دست می‌چرخد ،این اطلاعاتی که من راجع بهشون صحبت می کنم حتی توی زبان های مختلفی هست ، زبان آلمانی  ،زبان روسی ، زبان عربی و زبان چینی در واقع اطلاعاتی نیست که اطلاعات الان باشه ، این اطلاعات از صدها سال و هزاران سال قبل  به زبان های مختلف   در طول تاریخ  بوده و تا الان به دست من و شما داره میرسه این اطلاعات در طول تاریخ ساده تر و روان تر شده برای این که انسان امروزی هم بتونه اون رو خوب یاد بگیره اطلاعاتی که شما در این کتاب می خواهید از من یاد بگیرید اطلاعات من نیست این اطلاعات از هزاران سال پیش توسط افراد مختلفی در طول تاریخ دست به دست در این گروه های مخفی گشته تا به دست من رسیده و من میخوام اون ها رو به شما منتقل کنم .

 من نمیخوام بهتون بگم که این اطلاعات ریشه اصلیش دقیقا کجاست ، اون یک بحث جالبیه و بعدها بهش می پردازیم و برای اون افراد که به اون سطح میرسند که بفهمند ریشه واقعی این اطلاعات کجاست توضیح خواهم داد.

 

ولی چیزی که الان می خوام راجع بهش صحبت کنم اینه که شما با این اطلاعات واقعا میتونین به اون چیزی که میخواهید برسید ، نه فقط در زمینه مادی ، بلکه در هر زمینه ای ، در این زمینه که وقتی که صبح از خواب بیدار میشین با چه حسی بیدار میشید، با این دید که زندگی برای شما پر از لذته ، با این دید که زندگی چیزی جز خوشحالی نیست ، زندگی چیزی جز رضایت نیست ، این اطلاعات در واقع این ها را برای شما به ارمغان میاره.

من بعضی از شماها رو میبینم که با جت شخصی خودتون به این سمینار اومدین ، خب این شاید آرزوی شما است و بعضی های دیگه رو میبینم که با جت شخصی نیومدند و نه همچین چیزی دارند و اصلا هم علاقه‌ای به جت شخصی ندارد ، علاقه اون ها چیز دیگه ای هست .

 

به هر حال هر چیزی که شما بخواهید خیلی خوبه ، خیلی درسته چون آرزوی شماست و اون چیزی هست که شما میخواهید و هیچ رقابت و مسابقه ای هم تو این زمینه وجود نداره  که کی جت شخصی داره  و کی نداره .

 

اما من برمی گردم به سوال خودمون که به کی گوش می‌کنید ؟

 

پیشنهادی براتون دارم  ، به کسی گوش کنید که این چیزهایی که الان می خواهید و دنبالش هستید رو الان داره. این اطلاعاتی که من دارم به شما میگم از گروه و گروه هایی اومده ، که قبل از هر چیز این چیزها طی سال‌ها درونش اتفاق افتاده و داره میوفته و خودش را ثابت کرده است.

 

افراد این گروه ها افراد سطح بالای جامعه هستند و از لحاظ مادی و قدرت و نفوذ در  سطح فوق العاده بودند و این اتفاقات براشون افتاده و داره میوفته . این برای اولین بار، در طول تاریخ است که این اطلاعات به این صورت داره به دنیای بیرون درز پیدا می‌کند.

البته این را هم به شما بگم که افراد خیلی خیلی کمی هستند که از این بابت خوشحالند ، خوشحالند که این اطلاعات به بیرون درز کند و یکی از افراد که البته الان توی این دنیا نیست اندرو کارنگی بود ، که در زمان خودش ثروتمندترین شخص توی دنیا بوده و همچنین عضو گروه برادرهود.

 

وقتی اندرو کارنگی خواست در آن زمان این اطلاعات رو به مردم عادی بدهد ، هنری فورد که اونم خودش خیلی شخص ثروتمندی بوده و جزو گروه برادرهود در آن زمان هم بوده ، خیلی عصبانی و ناراحت شده و در واقع به هم ریخته که چرا اندرو کارنگی می خواهد این اطلاعات رو مردم عادی بده و به همه بگه که چه رازی پشت موفقیت هاشون هست .

 

زمانی که من خودم خواستم گروه برادرهود را ترک کنم و این اطلاعات را به مردم عادی بدم ، خود من هم با یک حجم بالایی از مخالفت و افکار منفی توی این زمینه مواجه شدم ، البته این موضوع دلایل زیادی هم داشت که چرا مخالفت می کردند که ما نمیخواهیم راجع بهش صحبت کنیم . آدم های دیگری هم از گروه‌های مختلف آمدند و من  رو حمایت کردند و گفتند که ما پشت تو هستیم ، برای اینکه این اطلاعات به مردم عادی هم داده بشه کمک زیادی به من کردند و الان شما خیلی از اونها رو توی جلسات کنار خودتون دارید می بینید ، این افراد که شما الان تو این جلسه بعضی هاشون رو میبینید دارند با سبک و نوع زندگی خودشون ، درآمد و موقعیتی که دارند ثابت می‌کنند که این اطلاعات ، اطلاعات درستیه و چیزی هست که ثابت شده .این افراد و خانواده هاشون توی دنیا در جایگاه بالایی قرار دارند ، کسانی که کنترل غذا و مایحتاج مردم را در اختیار دارند ، کسانی که رسانه‌ها را کنترل می‌کنند و اون رو کنترل می‌کنند که چه اطلاعاتی در رسانه‌ها داده بشه و چه اطلاعاتی داده نشه ، شما این افراد را الان دارید اینجا می‌بینید و با دیدن این ها در این جلسه شما به این نتیجه می‌رسید که اطلاعاتی که اینجا میخواد داده بشه اطلاعاتی هست که واقعا خاصه و مشابهش رو شما توی دنیای بیرون از هیچ کسی نمیتونید بگیرید ، از هیچکس

نمی تونید اطلاعاتی را پیدا کنید که تا این حد بتونه درست باشه و بتونه شما را به سطح بالا برسونه.

 

پس بازم سوال من اینه که شما به کی گوش میکنید ؟ از کی یاد میگیرید ؟

 

من می خواهم پیشنهادی بهتون بدم و این رو بهتون بگم که اطلاعاتی که اینجا به دست میارید واقعاً اطلاعاتی هست که چشم و ذهن شما را باز می کند و ذهن شما با دریافت این اطلاعات شگفت زده میشه و خودتون حیرت می کنید این اطلاعات به طرز عجیبی ساده است ، به طرز عجیبی شما میتونید راحت باهاش کنار بیاید ، ساده است ولی نتایجش بسیار بسیار قوی و بسیار بسیار سریع است .

خب اجازه بدهید راجع به چند تا موضوع با هم صحبت کنیم ، در این کتاب من می خواهم اطلاعات زیادی را به شما بدهم که این اطلاعات حاصل ساعت ها ، روزها و سالهای تلاش من توی گروه های مخفی بوده .

 

 

((من نمی تونم همه تلاش‌ها و تمرین‌ها را توی دو روز برای شما بگم فقط و فقط میتونم یه خلاصه و شیرازی از آنها را در اختیار شما قرار بدهم ، ببینید من واقعا نمیتونم ۳۵ سال آموزش و یادگیری خودم رو اینجا به شما در یک کلام منتقل کنم .))

 

اما با تکرار و تمرین و اینکه این کتاب بارها و بارها و بارها خونده بشه می تونیم اطلاعات رو در ذهن خودمون ثبت کنیم که حالا در فصل های آینده راجع به این موضوع مفصل صحبت می شود.

 

 در گروه های مخفی آموزش به چه صورت اتفاق می افتد ؟

 

آموزش در گروه های مخفی توی کلاس ها اتفاق نمی افتد ، آموزش توی گروه های مخفی در واقع مثل همین کارگاه و سمیناری است که ما اینجا داریم مثل همین حالت اتفاق می‌افتد و از طریق کتاب  ، کتابی به شما داده می شود که بخونید و مطالب را یاد بگیرید علت این که من میگم از روی کتاب اطلاعات به ما داده میشه و ما از طریق کتاب یاد میگرفتیم این است که توی این زمونه کمتر کسی علاقه ای به خوندن داره  ، کمتر کسی دنبال مطالعه است  ، توی گروه های مخفی و سطح بالای جامعه وقتی اون ها اطلاعاتی را دارند نمی خواهند اطلاعات به بیرون درز پیدا کند چرا که اگر به بیرون درز پیدا کنه رقابت ایجاد میشه و اون ها رقابت را نمیخوان ، اون ها رقابت رو نمیخوان و نمیخوان کسی رقیبشون بشه و به خاطر همین مطلب مردم عادی را در بی خبری و بی سوادی نگه میدارن ، که مردم عادی بی ‌سواد بمونند و نتونن این اطلاعات را دریافت کنند.

پس گفتیم که یکی از راهکارهای جلوگیری آگاهی مردم و درز اطلاعات ، بی سواد نگه داشتن مردم است .

در طول تاریخ اکثر مردم بی سواد بودند و تو این دوره ای که ما الان هستیم شاید فکر کنید که اکثر مردم سواد دارند و میتونن بخونن ولی حقیقت نداره. به عنوان مثال ما توی آمریکا یک روشی داشتیم به اسم فونیکس که الان این روش از مدرسه های ما حذف شده و یک روش دیگه اومده که یک روش دیداری برای یادگیری هست ، این روش کاری داره میکنه که توانایی و قدرت خوندن روز به روز کاهش پیدا کنه و مردم تمایل کمتری برای خوندن داشته باشند  ، چون در اینصورت اون ها نمی‌توانند این اطلاعات را داشته باشند و دانشی که ما توی گروه های پنهان و مخفی یاد می گرفتیم به صورت اصلی و عمده از طریق خوندن بود.

 

دانشی که از طریق خوندن یعنی از طریق خوندن کتاب‌ها به دست می‌آید با دانشی که از روش های دیگه به دست میاد تفاوت‌های عمده‌ای دارد. از این رو افرادی که خیلی مطالعه می‌کنند ، خیلی کتاب می‌خوانند همیشه و همیشه در مقام رهبری قرار می گیرند.

 اگر به اطرافتون خوب نگاه کنید به مدیران صنعتی و فرهنگی و هنری و هر زمینه‌ای دیگه ای  ، اگر نگاه کنید می‌بینید اون ها آدمهایی هستند که فوق العاده علاقه و عادت شدید به خوندن دارند و به صورت خیلی خیلی زیاد و در حجم و سطح بالایی مطالعه می کنند اگر کسی را دیدید که فقط و فقط داره کتاب میخونه داره میخونه و میخونه و میخونه احتمالا باید عضو  این گروه ها باشه  ، حرف من یادتون باشه .

در گروه های مخفی اون آموزش و دانش اصلی از طریق خوندن به ما داده می‌شد اون چیزی که از ما می‌خواستند این بود که فقط و فقط بخونیم ، پس دوباره میگم اگر شما کسی را دیدین که فقط و فقط داره این کار رو میکنه از خودتون سوال را بپرسید و با خودتون این رو بگین که این آدم احتمالاً باید عضو این گروه ها باشد.

 

پس مطالعه کردن و خوندن خیلی مهمه ، ببینید چیزی که در ظاهر گروه‌های مخفی هست یک چیز خیلی معمولیه ولی اون اطلاعات و دانشی که در درون گروه های مخفی داره اتفاق میفته همیشه به صورت یک راز باقی مانده و اجازه نفوذ به بیرون را نداشته . به عنوان مثال آقای جان سناتور آمریکا عنوان میکنه که من عضو گروه

  skull and bonesهستم .  و وقتی شما ازش می‌پرسید با افتخار میگه که من عضوم ولی وقتی که میپرسین ازش که داخل این گروه شما چی میگذره هیچی به شما نمیگه  ، فقط و فقط این رو میگه که من عضو هستم.

 آقای بنجامین فرانکلین رئیس جمهور سابق آمریکا افتخار میکنه که رتبه ۳۳ فراماسون رو داره ، ولی وقتی ازش سوال می پرسید یا به هر نحوی می‌خواهید بدونید که داخل این مجموعه چه خبره ، اون موقع است که هیچ جوابی نمی شنوید و هیچ اطلاعاتی از درون مجموعه به شما داده نمیشه فقط و فقط افتخار می‌کنند و میگن که ما عضو این مجموعه هستیم و این قضیه شامل خیلی‌ها میشه ، شامل افرادی که در طول تاریخ رهبران جامعه بودند و اکثرشان عضو این گروه ها بودند . ولی من و چند تا از همکارام از این مجموعه اومدیم بیرون و داریم این اطلاعات را به شما می دهیم .

 

گفتیم بیشتر اطلاعات از طریق خوندن دریافت میشه و یه مقدار هم از طریق سمینارها و کارگاه های شبیه این کارگاه ، اما یک روش سومی هم برای دریافت و یادگیری اطلاعات بوده که در اون روش :

مواجه شدن با یک شخص به صورت رودررو بود ، یعنی به صورت نفر به نفر و فیس تو فیس ، ما با افرادی گفت و گو داشتیم و اطلاعات به ما داده می‌شد . یعنی اطلاعاتی که از گذشته به صورت دقیق و کلمه به کلمه حفظ شده بود به ما منتقل می‌شد که البته در خیلی از موارد نسخه ای از این اطلاعات به صورت نسخه بکاپ موجود بود که اونا این اطلاعات را به ما نشان می دادند تا ثابت کنند این اطلاعات واقعاً درسته .

البته در این دوره زمونه گروه های مخفی دیگه خیلی مخفی نیستند . ما میشینیم توی یک کافی شاپ و یک فنجان قهوه می خوریم و با همدیگه صحبت می کنیم بدون اینکه بخواهد مخفی و پنهانی باشه ولی اگر شما بیاین و اون ۲۰ دقیقه صحبت ما را ضبط کنید و بدین مردم گوش بدهند ، ۹۰% مردم وقتی این اطلاعات را بشنوند ذهنشان قابلیت هضمش رو نداره و متوجه نمیشن که منظور ما از اون حرفا چی بوده ، چون واقعا این اطلاعات خیلی سطح بالا هستند ، بعضی هاشون کد بندی شده ولی ما خودمون کاملا می فهمیم که داریم راجع به چی صحبت می کنیم و اطلاعات به صورت فوق العاده عجیب و حیرت آوری بین ما رد و بدل میشه . به همین سادگی توی کافی شاپ .

 

پس گفتم روش اول ما برای یادگیری از طریق خوندن بود ، بعد از طریق سمینار و کارگاه های مثل همین و روش بعدی به صورت نفر به نفر با افراد مختلف گروه و صحبت کردن با اون ها .

اما یک روش دیگه هم وجود داره که دونالد ترامپ راجع به این روش توی یک شوی تلویزیونی صحبت کرد که اون روش روش شاگرد بودنه ، الان موضوع شاگرد بودن خیلی کم رنگ شده ولی این یکی از راهکارهایی بود که ما توی گروه خودمون داشتیم یعنی از ما می‌پرسیدند که ما کی هستیم و ما می گفتیم که ما شاگرد هستیم ، ما داریم یاد میگیریم و ما شاگرد هستیم  و از طریق شاگرد بودن ما وارد دوره ای می‌شدیم که توی اون دوره این اطلاعات را دریافت می کردیم مثلاً اگر شما بخواهید یک لوله کش حرفه ای بشین میرید و  یک لوله کش حرفه‌ای را پیدا می‌کنیم و شاگرد او میشید. 

به عنوان مثال وقتی بخواهید رزمی کار بشید استادی را پیدا می‌کنید و میرید شاگرد اون  میشید. بعد از طریق صحبت کردن و کنار اون شخص بودن شما فنون رزمی را یاد میگیرین. 

مثلا توی فیلم جنگ ستارگان اگر نگاه کنید استاد شاگردی داره و با اون شاگرد وقت میگذرونه و این جوری بهش آموزش میده این روش چهارمی بود که توی گروه های مخفی برای یادگیری ازش استفاده میشد.

 ما به شخصی که به ما یاد میداد و استاد ما بود منتور می گفتیم

البته این الان اون کاریه که ما بیرون از مجموعه هامون و توی دنیای واقعی اونو انجام نمیدیم یعنی شاگرد نداریم و خودمونم شاگرد کسی نمیشیم .ولی وقتی داخل گروه بودیم اون موقع یک شخصی رو که بالاتر از خودمون بود انتخاب می‌کردیم و شاگردان اون شخص می شدیم و این شاگرد شدن حالتی است که شما اون رو تمرین می‌کنین 

و این  تمرین کردن ، تمرینی هست که سرتاسر زندگی شما رو شامل میشه ، شما همیشه یک شخصی را که بالاتر از شما است رو دارین که استاد شماست و به شما یاد میده حتی زمانی که خود شما یک یا دو یا چند تا شاگرد دارین ولی همچنان خودتون شاگرد کس دیگه ای هستین و این انتهایی براش وجود ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه فصل اول

اولین و مهم ترین چیزی برای رسیدن به آرزو ها ،این است که به چه کسی گوش می کنید ؟ از چه کسی یاد میگیرید ؟ از چه کسی خط میگیرید ؟

ما در وحله اول گفتیم که شما باید ببینید به کی گوش میکنید ، ما گفتیم هزاران کتاب در این زمینه خاص  و مشابهش هستند. شما نیمتونید به اون ها گوش کنید و ازشون خط بگیرید ، برای اینکه اون ها واقعا اطلاعات درست رو نمیدونند و مدرکی هم که وجود داره این است که اگه به زندگی نویسنده های اون کتاب ها نگاه کنید اونا چیزی که دارند درس میدن به دست نیاوردن ، پولی رو که به دست آوردند در واقع از فروش کتابی بوده که توش راجع به پول در آوردن صحبت کرده بودند و خودشون هیچ پول واقعی رو به دست نیاوردن ، پس در واقع اون ها هیچ کار واقعی ای انجام نداده بودن و چیزی که دارند میگن خودشون به دست نیاوردن.

افراد موفق که ما فکر میکنیم کتاب نوشتن در واقع کتاب ننوشتن ، اون ها نمیدونن چی داخل کتابه در واقع افراد پولدار وموفق یک باور پایه ای و خیلی عمیقی دارند که این اطلاعات نباید به عموم مردم داده بشه ، چون اون ها نمیخوان مسابقه ای ایجاد بشه پس شما به کی گوش میکنید ؟

بهتون پیشنهاد میکنم به این اطلاعاتی که دارید از این کتاب میگیرید و واقعا اطلاعات مهمی هست گوش کنید ، چون این اطلاعات از من نمیاد ، این اطلاعات از گروهی از نفرات برگزیده نشات میگیره ، این اطلاعات در واقع از یکی سری اطلاعات جدا شده ، اطلاعاتی که در گروه های مخفی بوده ، ما اینجا واقعا افراد سطح بالای skull and bones رو داریم که اینجا اومدند. در طول تاریخ این اولین باری هست که این افراد از گروه های مخفی پا به بیرون گذاشتن ، اون ها نمیخان خودشون رو در واقع چهره شون رو نشون بدن و بگن که کی هستن ولی این اولین باری هست که این کار و انجام میدن و این اطلاعات رو به بیرون منتقل میکنن و حتما در این زمینه شما رو حمایت میکنن همچنین از گروه های مخفی دیگه اومدن و دارن این کار رو انجام میدن پس من فک میکنم که این اطلاعات خالص ترین اطلاعات در این زمینه هست.

شما از کجا بفهمید که این اطلاعات خالص ترینه ؟

‌به چیزهایی که جلوی چشماتونه نگاه کنید ، اون موقع متوجه میشید که این اطلاعات سریع تر از اون چیزی که فکرشو میکنید کار میکنه ، در واقع شواهدش رو جلوی چشمای خودتون میبینید که برای ما که استفاده کردیم چه کار هایی کرده و از همه مهم تر این شواهد یک شواهد واقعیه ، خیال و توهم نیس ،چیزیه که توی دنیای واقعی شما واقعا دارید میبینید.

روش های یادگیری در گروه های مخفی به چهار صورت بود :

  1. از طریق سمینار و کارگاه های آموزشی
  2. از طریق خوندن کتاب که اصلی ترین روش یادگیری است
  3. از طریق مواجه شدن با یک شخص به صورت رو در رو
  4. از طریق شاگرد بودن

پس کتاب خوندن یکی از در دسترس ترین روش ها و بهترین روش های یادگیری است.

 

سوالات مطرح شده در سمینار برای فصل اول

 

سوال :

سوال در مورد این است که کتاب های دیگه ای نوشته شده در مورد این مطالب مخصوصا یک سری کتاب جذاب توی این زمینه هست و داستان هایی رو تعریف میکنه  و کسانی که این کتاب ها رو نوشتن خودشون خیلی پولدار نیستن و چیزی رو که درس میدن خودشون ندارند ولی ادعا میکنن که در این زمینه معلم هستند و چیزی که درس میدن درسته ، میگن هدف ما پول دار شدن نیست ، این اصلا مهم نیس که این آرزو رو ندارند و چیز غلطی هم نیس ولی اطلاعاتی که دارن میدن بنظر خوب میاد . نظر شما راجع به این کتاب ها چیه ؟

جواب :

وقتی شما داستان هایی که توی این کتاب ها نوشته شده رو میخونین ، این داستان ها و چیزهایی که درون کتاب نوشته شده ،اتفاقایی هستند که هیچ وقت در دنیای واقعی اتفاق نیفتاده این کتاب ها به شما یک تخیل میده ، کتاب هایی که در واقع تخیلیه و واقعیتی نداره ، داستان هایی در مورد اشخاص و چیزهایی که وجود نداشتن و اتفاقایی که نیفتادن ، این در واقع بیوگرافی نیست ، این ها داستان های خود ساخته ای هستند که هیچ رازی درون اونها وجود نداره ، نویسنده کتاب یک ایده تخیلی توی ذهنش داشته که چطور میتونه به موفقیت برسه ، چطور دنیای فیزیکی کار میکنه ، چطور زمین کار میکنه ، چطور کل جهان هستی و انرژی کار میکنه ، چطور خوشحالی به دست میاد ، چطور سیستم فعال کردن آرزو ها کار میکنه .

 اون ها این ایده ها و تئوری ها رو دارند. این یک تئوری هست و واقعی نیست برای این که این موضوع رو بهتون ثابت کنن خودشون هیچ کاری نکردند ، پس اینکه میگن من این رو نمیخام و این آرزو رو ندارم ، من هیچ آرزویی ندارم و من همه چیز هایی رو که میخام دارم ، شاید واقعا درست باشه ،  شاید واقعا توی بعضی از این موارد این موضوع درست باشه .شاید واقعا همین چیزی هست که دارن میگن ، در واقع همه اون ها آرزو های کوچیکی دارند که بنظر منم خیلی جالبه ، بعضی موقع ها ما به این میگیم توجیح کردن ، مثلا میگیم من خونه بزرگ نمیخام ، من ماشین نو نمیخام ، من از همین ماشین 15ساله ی خودم که قدیمی هم شده راضیم و با همینم خوشم ، بعضی اوقات ما اینجوری توجیح میکنیم که چیزی رو نمیخاییم ولی در واقع ما باور داریم که نمیتونیم به دستش بیاریم ، این افراد در واقع این حالت رو دارند و میگن ما این رو نمیخایم و برای این که ثابت کنن چیزی رو که دارن میگن درسته ، میان داستانی هایی رو از خودشون خلق میکنن و در اون داستان ها راز ها رو قرار میدن و به شما میگن که توی این داستان این اتفاق افتاده و این شخص به این نتیجه رسید پس این چیزی که من دارم درس میدم درسته . ما این کتاب رو میخونیم شاید واقعا کتاب خیلی خیلی قشنگی باشه و خیلی خوب نوشته شده باشه ، ما ازش لذت میبریم و دوسش داریم  ولی مشکل اینجاس که این اتفاق واقعا نیفتاده ، اون داستانی که ما داریم میخونیم یک داستان تخیلیه و درونش هیچ رازی نیس در واقع این یک تقلبه و واقعیت نداره و داره میگه من از این به عنوان یک مثال استفاده میکنم ولی نمیتونه از اون به عنوان یک مثال استفاده کنه  ، چرا؟

 چون اصلا اتفاق نیفتاده ،اگه اون تئوری که دارن راجع بهش درس میدن و صحبت میکنن واقعا درسته چرا باید یک داستان از خودشون درست کنن چرا اونا نیمتونن یک شخص رو نشون بدن و بگن این آدم از تئوری ما استفاده کرده و به نتیجه رسیده ، چرا این واقعیت رو در زندگی حقیقی به ما نشون نمیدن ،جواب اینه که چون واقعا چنین شخصی وجود نداره که از تئوری اونا استفاده کرده باشه و به هدفش رسیده باشه.

اطلاعاتی که داخل این کتاب ها هست واقعی نیستن و اون دستور موفقیتی که توی کتاب ها میگن واقعا کار نمیکنه و جواب نمیده ، چون اگه واقعا کار میکرد اون ها چیزی رو که میخاستن توی زندگی خودشون داشتند.

آیا واقعا این با عقل جور در میاد؟ یک ذره فک کنید . واقعا حرف من منطقی نیست اگه درست بود نباید این اتفاق می افتاد، دلیل اینکه من ، همکارام رو همراه خودم آوردم این است که شما اون ها رو همراه من ببینید ، ما راجع به یک تئوری صحبت نمیکنیم ، ما می خواهیم چیزهایی رو به شما یاد بدهیم و چیزهایی رو با شما تقسیم کنیم که توی زندگی واقعیمون اتفاق افتاده هر چیزی که شما اینجا آموزش می بینید و مثال هایی که قراره از ما بشنوید از آدم های واقعیه نه از داستان های ساختگی این بزرگ ترین فرق بین کار ما وکتاب های اون هاست .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

شما چقدر توانایی یادگیری دارید ؟

 

 

اگر شما یک کاری را هر روز و هر روز و هر روز انجام بدید و انتظار نتیجه متفاوتی داشته باشید ، شما آدم احمقی هستید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در تمام گروه های مخفی چه بخواهد فراماسونری باشه  ، برادر هود و یا skull and bones

اولین چیزی که از ما میخواستند این بود که ما قابلیت این را داشته باشیم که چیزی رو یاد بگیریم ما باید کسی باشیم که بشه بهش چیزی رو یاد داد حتی قبل از اینکه شما بخواهید عضو مجموعه بشین این از شما خواسته میشه بعضی مواقع ممکنه یک سال طول بکشه تا شما اجازه این را پیدا کنید تا وارد این گروه ها بشید.

بعضی از گروه ها مثل فراماسون به راحتی اجازه می‌دهند که شما وارد گروهشون بشین ولی توی مراحل ابتدایی شما چیز خیلی خیلی زیادی یاد نمیگیرین ، تا اینکه به درجات بالا مثلا ۳۲ یا ۳۳ برسید در واقع شما وقتی توی اون درجات پایین هستید انگار فقط دارین مصاحبه می‌کنید و در اون مراحل  ، کار شما فقط مصاحبه کردن است

 

و اما اون چیه که شما باید داشته باشید تا بتونید اون اطلاعات را از گروه مخفی به دست بیارید ؟ اون چیه که شما باید در آن قبول بشید تا اجازه دسترسی به اطلاعات را به شما بدهند؟

اون چیزی که شما لازم دارین تا در گروه های مخفی اجازه دسترسی به اطلاعات را داشته باشین چیه ؟

 

اولین چیز و یکی از مهمترین چیزهایی که شما نیاز دارید داشته باشید این است که شما قابلیت این را داشته باشید که بشه به شما چیزی رو یاد داد یعنی شما تشنه مطالب باشید به خواهید چیزی یاد بگیرید یعنی چیزی که شما لازم دارید داشته باشید این نیست که بگید ما آدمای خیلی سطح بالایی هستیم ما خیلی باهوش ایم ما خودمون معلمیم شما اینارو لازم ندارید. شما باید بگید که ما میدونیم که چقدر نادان و احمق هستیم اینکه بگید ما میدونیم که هیچی نمیدونیم یعنی حتی نمیدونیم که چه چیزهایی رو نمیدونیم شما باید بگید که من نمیدونم که چی رو نمیدونم .

اگر شما به من چیزی بگید این طوری نیستم که به صورت کورکورانه ردش کنم یا اینکه به صورت احمقانه کلش رو قبول کنم ، من میگم چیزی که شما میگید من باور می کنم که درسته ولی من می خوام سوال بپرسم من میخوام راجع به این از شما سوالات مختلف پرسم تا بفهمم که چرا این مطالبی که شما میگید درسته. 

پس اگر فقط شما قابلیت این را داشته باشید که آموزش پذیر باشید و حتی از این کتاب ما جز این هیچی رو یاد نگیرید بعد از خوندن این کتاب شما زندگی شادتر، سالم‌تر و  همراه با موفقیت خیلی خیلی بیشتری دارید جوری که اصلا الان حتی نمیتونید تصورش رو هم بکنید.

پس شما باید آموزش پذیر باشید باید این توانایی در شما باشد که بشود به شما چیزی یاد داد.

 

 حالا چطور می‌شود این را تعیین کرد ؟

 

این یعنی اینکه به شما چیزی را یاد داد، یک لیستی برای این کار وجود دارد یک جدولی و میزانی برای اینکه این مورد رو نشون بده و شما باید این موضوع رو همیشه جلوی چشم خودتون داشته باشید همیشه باید بهش توجه کنید شما نمی تونید بگید آهان من این موضوع را فهمیدم و دیگه یاد گرفتم شما هیچ موقع این را کامل یاد نمی گیرید شما همیشه در حال یاد گرفتن هستید، متوجه میشید ؟؟؟ شما همیشه در حال یاد گرفتن و دریافتش هستید.

 

خب حالا چقدر شما قابلیت آموزش پذیری دارید چه قدر میشه به شما یاد داد ؟ اون میزانی که مشخص میکنه شما چقدر قابلیت یادگیری دارید الان برای شما چنده ؟

 

 دوتا متغییر و فاکتور برای به دست آوردن میزان آموزش پذیری شما وجود دارد:

 

 اولین فاکتور این است که شما برای یادگیری چقدر رغبت و اشتیاق دارید؟

کسانی که دارید این کتاب رو میخونید شما چقدر رقبت دارید برای یادگیری دارید ؟،از نمره 1 تا 10 شما چقدر آماده یادگیری هستید ؟ این آمادگی برای یادگیری برای کل زندگی میتونه وجود داشته باشه، مثلا شما وقتی  میخواهید یک زبان خارجی یاد بگیرید ، شما برای یادگیری یک زبان خارجی باید یک میزان آموزش پذیری در خودتون داشته باشید و میزان آموزش پذیری بالایی باید داشته باشید چون در غیر این صورت شما دارید وقتتون رو تلف میکنید شما باید قابلیت یادگیری داشته باشید تا بتونید اطلاعاتی که در این کتاب به  شما میدم در زندگی تون خوب ازش استفاده بکنید.

بخاطر همینه که بعضی ها توی گروه های مخفی در ابتدای کار خیلی خیلی تشنه برای یادگیری هستند و میان و تا مدتی هم خیلی خوب یاد میگیرن و بعد فکر میکنند که دیگه همه چیز رو بلدن و بعد همونجا دیگه کارشون تمومه ، مثلا من خودم شاگردی دارم که درآمدش رو توی یک سال چندین برابر کرده بعد از اینکه درآمدش چند برابر شده همون جا مونده و دیگه این قابلیت رو نداره که بشه بهش چیزی رو یاد داد ، من الان منتظرم که اون دوباره این قابلیت رو داشته باشه که من بتونم بهش یاد بدم و یاد دادنم رو ادامه بدم و اگر شما نتونید چیزی رو یاد بدید ، چیزی رو هم نمیتونید انتقال بدید و این خیلی واضح و روشنه .

اگه من نتونم چیزی رو یاد بدم چیزی رو هم نمیتونم بهش اضافه کنم یعنی این دوتا با هم کاملا مرتبط هستند. درسی که در این کتاب میخواهم به شما بدهم این است ،آرزوی شما دستور شماست ،چطور می تونید به چیزی که میخواهید برسید ، راه های پول درآوردنی که اون ها نمی خواهند شما با خبر بشین چیه ؟ و چطور هر کسی میتونه میلیونی پول در بیاره ؟ درس ما در این کتاب راجع به این موضوع است.

 

حالا سوال اینه شما برای میزان علاقه تون و میزان یادگیری این اطلاعات از یک تا ده چه نمره ای به خودتون میدید؟

 

(( بعضی از دوستان ما که الان اینجا توی این سمینار هستند ،نصف دنیارو سفر کردن تا برای این سمینار اومدن اینجا و نشون دادند که چقدر رغبت دارند .من اصلا نمیدونستم که دارن از کجا می آیند فقط یک دعوت نامه داشتند که یک همچین سمیناری هست و با کمال باور و ایمان به این سمینار اومدند و نشون دادن که واقعا رغبت زیادی برای یادگیری این اطلاعات و مطالب دارند ،شمایی که الان توی خونتون هستید و دارید این کتاب رو میخونید و پول زیادی هم بابت این کتاب ندادید ،ممکن است اون رو بندازید توی کتابخونه تون یا زیر تخت تون ،و اصلا بهش نگاه هم نکنید کل حرفم همینه ))

 

رغبت و علاقه و اشتیاق شما برای یادگیری این مطالب چقدره ؟

 چقدر حاضرید زمان بگذارید ؟

 چقدر حاضرید پول هزینه کنید ؟

کارهای مختلف را انجام بدید؟

 چقدر حاضرید تو این زمینه تلاش کنید؟

یک کسی ممکنه الان بگه من الان 10 هستم یعنی میزان رغبت و یادگیری من الان روی 10 است ولی الان داره یک فوتبالی رو نشون میده داره ، یک مسابقه ای رو نشون میده و من میخوام اون رو نگاه کنم.

باید به شما بگم که با این حرفی که زدید کاملا مشخصه که از رغبت بالایی برای یادگیری این مطالب برخوردارید . شما حتی حاضر نیستی تلویزیون نگاه کردنت رو برای یک مدت کوتاه بذاری کنار .

 به صورت عمومی و در حالت کلی مردم فکر می‌کنند که از میزان رغبت و اشتیاق بالایی برای یادگیری مطالب برخوردار هستند ، در صورتی که در واقع اصلا اینطور نیست .

سوال اصلی این است که واقعاً حاضرید برای یادگیری این موضوع از چه چیزهایی دست بکشید؟ کار مورد علاقتون؟
اون چیزی که واقعا بهش علاقه دارید چیه؟ رفتن به سینما ؟ با دوستان بیرون رفتن ؟ شام خوردن توی رستوران قشنگ و زیبا ؟ گلف بازی کردن ؟ اون چیزی که واقعا علاقه دارید که انجامش بدین چیه ؟ بازی کردن با بچه تونه ؟ غذا درست کردنه ؟ مهمونی رفتن ؟ چیه  ؟

آیا واقعا حاضرید برای یک مدت کوتاه مثلاً یک هفته یا یک ماه قطعش کنید یا اینکه به صورت خیلی زیاد کمش کنید شاید شما الان بگید وای خدای من اصلا نمیدونستم این قراره اینقدر سخت باشه ، ببینید اگر میزان قدرت بالایی برای یادگیری نداشته باشید شما پیشرفت زیادی نمی‌کنید .

همه شما ها الان شاگردهای من هستید که دارم در این کتاب بهتون یاد میدم ولی باید بگم که همه شما استاد نمیشید همه شما به سطح بالا نمی رسید ، مگر اینکه قابلیت یادگیری بالایی داشته باشید و بشه به شما اطلاعات رو یاد داد.

 پس دوباره خودتون رو ارزیابی کنید و این سوال رو از خودتون بپرسید که آن چیزهایی را که دوست دارید چقدر حاضرید کنار بگذارید ؟ و از 1 تا 10 به خودتون چه نمره ای را می دید ؟

 

 اما فاکتور دوم که از فاکتور اول هم یک جورایی سخت‌تر است  :

 چقدر شما برای پذیرفتن تغییرات آماده هستید ؟

بذارید یک چیزی رو بهتون بگم اگر شما الان در جایی هستید که خوشحال و راضی نیستید شما یک الگو های درونی دارید یک کارهایی را به یک طریق مشخص انجام دادید و فکری تو سرتون دارید که به صورت خاص توی ذهن شما شکل گرفته و این فکر و این حالت درونی همون چیزیه که باید تغییر کنه ،

 چقدر شما  میتونید یک جور دیگه  ای فکر کنید ؟ راجع به این مسائل احساس کنید؟ و جور دیگه ای کارتون رو انجام بدید ؟ چقدر شما رغبت برای این تغییر دارید ؟

 اگر شما هفته ای سه بار مک دونالد می خورید و من به شما بگم که این رو باید تغییرش بدین و دیگه نمیتونی مک‌ دونالد بخوری چی کار می کنی  ؟؟ اگر این رو بهت بگم و تو عاشق مک دونالد باشی چی میگی  ؟؟ هنوز میتونی غذا بخوری و غذا خوردنت مشکلی نداره ولی اگه بگم دیگه مک‌دونالد نمیتونی بخوری اون موقع چی میگی؟

اگر شما می‌خواهید که این اطلاعات را به شکل فوق العاده ای یاد بگیرید و بگید که من برای یادگیری این ها واقعا ده ، ده هستم ، ولی نمیخام چیزی رو تغییر بدم  ، یعنی نمیتونی یاد بگیری .

زمانی که حرف از تغییر میرسه ولی شما چیزی رو تغییر نمیدی ، اون موقع شما هیچی رو نمیتونی یاد بگیری چون گفتیم که معیار اصلی برای اینکه مشخص بشه  به شما چقدر میشه چیزی رو یاد داد:

  1.  این بود که شما چقدر رغبت برای یادگیری دارید؟
  2.  چقدر رغبت برای تغییر دارید؟

 اگه شما رغبت زیادی برای یادگیری داشته باشید ولی رغبت تون برای ایجاد تغییر صفرباشه ، اون موقع صفر ضربدر 9 یا 10 دوباره میشه صفر و  این یعنی شما چیزی رو نمیتونید یاد بگیرید ولی اگر جفت این ها یعنی هم رغبت تون برای یادگیری و هم رغبت تون برای ایجاد تغییر بالا باشه یعنی جفت اینها 10 باشه ، اون موقع شما بیشترین میزان و آمادگی برای یادگیری رو دارید و به شما بیشتر از هر کس دیگه و هر چیز دیگه ای میشه مطلب رو یاد داد.

اون هایی که بالاترین میزان برای یادگیری رو دارند به طور کلی همشون همین رو میگن ، میگن من اینکار رو میکنم و هر چیزی لازم باشه برای یادگیری این موضوع انجام میدهم.

اگر شما بگید من این را انجام میدم ، اگر بگید من این رو باید یاد بگیرم و از هر چیزی که لازمه در راه یاد گرفتنش میگذرم ، اگر بگید هر کاری که لازم باشه انجام میدم تا اینو یاد بگیرم اون موقع شما برای یادگیری و برای تغییر از میزان بالایی برخوردار هستید و  شما بهترین دانش‌آموزی .

 اون موقع شما دنبال من بیاید و من به شما میگم که چی کار باید بکنید تا توی یک مدت زمان کوتاهی اون آرزوتون توی زندگیتون پدیدار بشه ، این رو بهتون بگم زمانی که من خودم این مطالب را شروع کردم توی هر دو فاکتور روی 10 بودم یعنی هم رغبت برای یادگیری و هم رغبت برای ایجاد تغییر به خاطر همین مطلب من خیلی خیلی سریع یاد گرفتم.

من از جایی آمدم و در موقعیتی قرار داشتم که هیچی نبودم  ، این مطالب و مفاهیم پایه ای را زمانی یاد گرفتم که خیلی جوان بودم ، یک شخصی اون موقع حرف خیلی خیلی عمیق و مفهومی به من گفت :

 

اون گفت که ببین کوین تو از جایی که درون هستی خوشحال و راضی هستی  ؟

 

من بهش گفتم نه راضی نیستم  ، من بیشتر میخوام من ناراحتم  ، من عصبانیم  ، من وزن بالایی دارم ، توی بدنی که دارم و توی حالتی که دارم راحت نیستم ، من با مسائل مالی مشکل دارم ، من میخوام در طول زندگیم زمانی که صبح از خواب بیدار میشم با یک لبخند خیلی خیلی پر معنی بیدار بشم و شب که میخوام بخوابم با همون لبخند به رختخواب بروم ، میخوام یک خواب راحت ، راحت داشته باشم ، میخوام اون مسائل و مشکلاتی که سد راه زندگیم قرار می گیرند رو با اشتیاق بالا حلش می کنم ، میخوام یک حس کنجکاوی و ماجراجویی توی زندگی داشته باشم ، من میخوام اتفاقات زندگیم خیلی آروم و زیبا باشن و پیش برن و اگر غیر از این بود یعنی اتفاقات بدی افتاد من بتونم با اون اتفاقات بد بخندم و تو هر شرایطی که هستم احساس خیلی خوبی داشته باشم ، من اینو میخوام و نمیخوام بیمار بشم  ، میخوام بدن قوی داشته باشم ، میخوام سالم باشم ، میخوام کارهای مختلف انجام بدم ، میخوام یک ارزشی به جامعه اضافه کنم و یه خدمتی به جامعه بکنم ، میخوام توی زندگی خیلی هیجان داشته باشم ، میخوام زمانی که به کوه ها نگاه می کنم ، به یک درخت نگاه می کنم سرشار از هیجان بشم ، میخوام از نفس کشیدنم لذت ببرم .

این ها آرزوهای من بود و حالا ممکنه آرزوهای شما ، الان با آرزوهای من فرق کنه .

 

اون به من گفت که تو میخوای چیزی که توی زندگیته متفاوت باشه ؟

 

منم گفتم بله و اون به من گفت کوین برای اینکه اون چیزهایی که توی زندگیته تغییر پیدا کنه  باید ، باید و باید تو چیزهایی که تو زندگیت هست رو تغییر بدی. در مورد این جمله خیلی ، خیلی پر معنی فکر کنید.

 دوباره میگم اگر میخواهی چیزایی که توی زندگیته تغییر پیدا کنه تو باید اونا رو تغییر بدی تو باید با اون ها جور دیگه رفتار کنی و باید اون ها رو تغییر بدی

 

این یعنی اینکه اگر شما یک کاری را هر روز و هر روز و هر روز انجام بدید و انتظار نتیجه متفاوتی داشته باشید شما آدم احمقی هستید.

 

این جوری اتفاق نمی افته که شما کاری رو به همون صورت قبلی انجام بدید و انجام بدید و انجام بدید و یک اتفاق جدید براتون بیفته و یک مسیر جدید براتون باز بشه .

اگر میخوای چیزی که تو زندگیته تغییر پیدا کنه تو باید تغییر پیدا کنی تو باید فکرت رو تغییر بدی ، یعنی که تو یک جور دیگه رفتار کنی ، یک جور دیگه ای کار کنی ، یک کارهای دیگری انجام بدی جور دیگه ای فکر کنی .

ببینید الان شما دارید شاگرد میشید ، البته شاگرد من هم نمیشید من فقط و فقط و فقط یک پیام رسان هستم شاید در آینده که بیشتر راجع به این مسایل صحبت کنیم شما یک استاد شخصی برای خودتون داشته باشید .
و شاگرد کسی باشید که تو این زمینه واقعا استاد بزرگی هست و به روش گفت و گو یا ملاقات حضوری با این شخص اطلاعات را دریافت کنید . ولی این مسئله برای همه اتفاق نمی‌افتد ، چون همه آدم ها قابلیت لازم برای داشتن استاد شخصی را ندارند.

 راستی بذارید  این رو هم بهتون بگم که میزان یادگیری و توانایی شما برای یادگیری به مرور زمان بالا پایین میشه چون در واقع ما مثل یک اسفنج هستیم ، اسفنج زمانی که پر شده ، دیگه نمیتونه چیز جدیدی دریافت کنه ولی به محض اینکه آروم آروم خالی میشه ، تشنه میشه و میتونه چیزهای بیشتری توی خودش نگه داره دوباره میتونه چیزی جذب کنه و دقیقا میزان رغبت و میزان یادگیری هم مثل همین هست.

مثلا اگه الان قابلیت شما برای یادگیری به مدت سه ساعت خیلی خیلی بالا باشه ممکنه قابلیتتون در ساعت چهارم یک دفعه بیاد پایین و دیگه نتونید چیزی رو یاد بگیرید و به همین خاطر شما باید این کتاب رو بارها و بارها بخونید . من در اوایل کار در هر دو فاکتور یعنی هم در رغبت برای تغییر و میزان رغبت برای یادگیری خیلی بالا بودم و آمادگی زیادی داشتم و هی یاد میگرفتم و یاد میگرفتم ، اطلاعات جدید ،اطلاعات جدید .

ولی از این اطلاعات استفاده ای نمیتونستم بکنم و هیچ بهره ای نمی بردم ، یادمه تو جلسه ای نشسته بودم ، فکر میکنم یک سمینار دو روزه بوده ، یک شخصی اونجا بود که میگفت من میخام به شما یاد بدم که چطور در یک سال یک میلیون دلار در بیارید ، بدون اینکه حتی از خونتون خارج بشید .این اتفاق در اوایل دهه هشتاد برای من افتاده بود و من اونجا نشسته بودم و داشتم با خودم فکر میکردم و من گفتم که من واقعا ب این سمینار میرم و اون گفت که این سمینار توی لس آنجلس کالیفرنیا است ، ولی اون موقع من توی ماساچوست بودم ، تا گفت این سمینار توی لس آنجلس هست من گفتم که پس خب من این سمینارو نمیتونم برم چون مسیرش خیلی دوره و در ادامه گفت که هزینه ورودی این سمینار برای هر نفر پنج هزار دلاره ، و به محضی که من این رو شنیدم توی دلم گفتم که من قطعا به این سمینار نمیرم و اون گفت برای بعضی از شماها رفتن به لس آنجلس خیلی سخته ، چون مسیر خیلی طولانی و دور است و پنج هزار دلار پول خیلی زیادیه و به خاطر همینه که شما به اون سمینار نمیتونید برید و به خاطر همینه که شما همیشه یک بازنده هستید و بازنده هم باقی میمونید و حرف این آدم مثل یک ضربه ی خیلی خیلی خیلی بزرگی بود برای من که حاظر نبودم زمان و پول و انرژی لازم رو برای این سمینار اختصاص بدم پس میزان قابلیت من برای یادگیری پایین اومده بود پس من چیز زیادی نمیتونستم یاد بگیرم و بخاطر اینکه من بارها بخاطر موارد مختلف در مورد قابلیت یادگیری سیلی خورده بود تو گوشم میدونستم که این خیلی مهمه که زمانی که شما یاد نمیگیرید دیگه پیشرفتی هم نمیکنید و اگه پیشرفت نکنید ثابت نمیمونید بلکه پس رفت میکنید ، من این مطلب رو میدونستم که ثابت موندنی وجود نداره واگه یاد نگیرم پس رفت میکنم ، گفتم که من میرم به خودم گفتم که من الان قابلیت یادگیری ندارم و باید این رو در خودم ایجاد کنم و باید به اون سمینار برم و همون لحظه من نگرشم رو عوض کردم و آماده تغییر شدم ، آماده این شدم که پول رو هزینه کنم و این مسیر رو برم و برای این سمینار وقت بذارم و یک جور دیگه ای کار کنم ، با استفاده از اون اطلاعاتی که من توی اون سمینار یاد گرفتم سال بعدش من یک میلیون دلار در نیاوردم بلکه دو و نیم میلیون دلار در آوردم و در واقع توی هشت ماه بدون حتی بیرون اومدن از توی خونه این کار رو انجام دادم .

 راستی من اولین نفر نبودم و بالاترین نفر هم نبودم که این پول رو در میاره و این موضوع خیلی من رو ناراحت میکرد چون مثل اینکه ظاهرا کسانی دیگه ای هم بودن که از لحاظ یادگیری و قابلیت یادگیری حتی از من خیلی بالاتر بودن. 

خب پس میزان توانایی شما برای یادگیری چقدره ؟ شما چقدر رغبت دارین برای اینکه یادبگیرید ؟ چقدر رغبت دارین برای اینکه تغییر رو بپذیرید ؟ چقدر میخوایین که جور دیگه ای کار انجام بدین ؟ جور دیگه ای فکرکنید ؟
و جور دیگه ای زمان و پولتون رو سرمایه گذاری کنید ؟ چقدر توی این زمینه شما رغبت دارید ؟

و این سوال اصلی ماست که برای مواردی که به شما گفته شده از نمره یک تا ده به خودتون چه نمره  ای میدین ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه فصل دوم

اگر بخواهیم این ها رو به صورت پله ای داشته باشیم به این صورت میشه اول باید تصمیم بگیرید که دارید به کی گوش میدید ؟ شما دارین به یک آدمی گوش میدید که قابل اعتماد نیست و داره یک سری نظریات رو میگه و از خودش داستان ساخته  و نتونسته یک مثال واقعی برای تئوری خودش پیدا کنه. آیا شما دارین به این شخص گوش میکنید ، برای اینکه اگه واقعا داستانی که این اشخاص میگن درسته ، یک شخصی رو پیدا کنید که این کار ها رو انجام داده و نتیجه گرفته .

 من یک کتابی خوندم در مورد موفقیت که خیلی جالب بود توی این کتاب میگفت که راه و رسم موفقیت و اینکه چطوری شما پول بدست بیارین این است ، که باید روی صندلی توی خونتون بشینید و مدیتیشن و تنفس کنید و اجازه بدید که موفقیت و پول وارد زندگیتون بشه ، شما باید تمرکز کنید و اجازه بدید که موفقیت بیاد ، این تیکش خیلی برام جالب بود که میگفت اجازه بدید ، داستان هایی رو میگفت که در طول تاریخ این کار رو کرده بودند و از این طریق به پول رسیده بودند که در واقع این داستان ها غلط هستند ، من این رو میگم که اگه واقعا این داستان ها درسته ، افراد پولدار خیلی زیادی هستند که توی خونشون نشستن و مدیتیشن کردند وآواز خوندن و به پول رسیدن برید یک دونه از اونا رو پیدا کنید ، حتی یک دونه هم از اون ها وجود نداره اونا واقعا سخت کار میکنن و نسبت به کارشون حساسن ، خیلی تمرکز دارند ،اونا نمی شینن توی خونه و تمرکز کنن و بگن الان قراره ، جهانی هستی اون چیزی که  من می خواهم رو بهم بده ، اونا این کار رو نمیکنن ، اونا واقعا یک عالمه تلاش میکنن و کار میکنن برای بدست آوردن چیزی که میخان ، البته این رو هم بگم که ما اینجا قصد نداریم که اینجور چیزا رو برای شما باز کنیم چون واقعا وقتمون اینجا محدوده و بابتش از شما معذرت میخام.

ولی اولین مطلب اینه که شما به کی گوش میدین ؟ شما باید به کسی گوش کنید که این کارها رو در زندگی واقعی انجام داده و یک مثال واقعی باشه برای اینکه این کار نشون میده که این واقعا جواب میده و یک تئوری نیس این اولین قدمه به نظر من ، اگر شما الان در مرحله ای نیستید که بگین این اطلاعاتی که داره به شما داده میشه اطلاعات درستیه و از منبع درستیه شما نمیتونید از این جلوتر برین ، چون توی قدم اول مشکل دارید.
 باید اول روی این مساله مطمئن بشید ،اگه به این حالت رسیدید که مطمئن هستید این اطلاعات درست و قویه  اون موقع قدم بعدی شما اینه که در میزان یادگیری خودتون به میزان بالایی برسید که بتونید در سریع ترین زمان ممکن این اطلاعاتی که داره به شما داده میشه رو یاد بگیرید . پس در مرحله بعدی هدف شما بالا بردن میزان یادگیریتونه سوال اینه که من از کجا میتونم بفهمم و باور کنم که این اطلاعات داره از یک مرجع درست میاد من چطور میتونم به اونجا برسم که باور کنم این اطلاعات درسته و چطور میزان یادگیری خودم رو بالا ببرم ؟

جواب این است که اگه شما برگردید و این کتاب رو از اول بخونید و اونجا که راجع به یادگیری در گروه های مخفی صحبت کردم میبینید که خیلی کم در مورد سمینارها و کارگاه ها صحبت کردیم و گفتم که بیشتر از طریق خوندن بود و خیلی کم از طریق سمینار البته تا یک مقداری هم داشتن استاد و شاگرد . ببینید علت اینکه ما با یک استاد کار میکنیم این است که اون استاد میتونه ببینه که ما کجا هستیم و در چه سطحی قرار داریم و اگه ما توی یک مطلبی گیر کرده باشیم مثلا توی میزان یادگیریمون گیر کرده باشیم و این قابلیت رو نداشته باشیم که به ما یاد بدهند و چیزجدیدی یاد بگیریم اون استاد و معلم تصمیم میگیره که شاگرد فقط و فقط در زمینه ای که در آن گیر کرده کار کنه . بعضی موقع ها حتی برای ماه ها و سال ها روی شاگرد کار میکنه تا بتونه به مرحله بعدی برسه و چیز جدید رو بهش یاد بده استاد به افراد چیزی رو یاد میده که بدونه اون شخص یاد میگیره و اگه میزان یادگیریش پایین بود نمیشه در این حالت یک چیز خیلی سطح بالایی به اونا یاد داد چون اونها یاد نمیگیرن بنابراین ما یک چیز خیلی ساده رو بهش میگیم تا یاد بگیرن در واقع ما چیزهایی رو بهشون یاد میدیم که تو همون سطحی که هستند بتونن یاد بگیرند ، ما یک مطلب علمی خیلی بالایی که اونا ردش کنن و نتونن یادش بگیرن رو بهشون یاد نمیدیم
بنظر شما چطور میتونید میزان یادگیری خودتون رو بالا ببرید ، اون شخصی که میخاد یاد بگیره باید خودش این تصمیم رو بگیره و اینکار رو بکنه و مسولیتش رو قبول کنه و راهی که به اونا کمک میکنه اینه که بهشون یک آموزش کوچیک داده بشه که بتونن متناسب با همون مقدار توانایی یادگیری که دارن یاد بگیرن و وقتی که یاد گرفتن و ما دیدیم که جواب داده و خوب بوده و اونا خوششون اومده اون موقع میزان یادگیری و میزان این باور که میتونن این کار رو انجام بدن خود به خود بالا میره ، چون یک کاری رو انجام دادن و ازش نتیجه دیدن این اولین روش ماست .

روش دوم این است که این افراد رو در معرض کسانی قرار بدیم که اون چیزهایی که اونا میخان رو دارند چون با از نزدیک دیدن افراد خود به خود آرزوی شما برای به دست آوردن اون چیز بالا میره و شما رغبتتون بیشتر میشه و وقتی رغبتتون بیشتر بشه ، میزان یادگیریتون بیشتر میشه .

 ممکنه بعضی از شماها بگین با توجه به موقعیتی که الان داخلش هستم چطور میتونم سطح خودم رو بالا ببرم و جواب این است که وقتی شما این کتاب رو برای بار اول میخونید درصد رغبت پایینی برای یادگیری دارید ولی وقتی برگردید و دوباره بخونید ،وقتی برای بار دوم میخونید میبینید که میزان رغبت شما برای یادگیری و میزان رغبتتون برای تغییر بالاتر میره ، حتی برای این کار میتونید کتاب های دیگه ای که توسط ما پیشنهاد میشه رو بخونید و میزان یادگیریتون رو بالاتر ببرید .این در واقع یک پروسه پی در پی هست که میزان یادگیریتون رو بیشتر کنه و به شما انگیزه بیشتر میده امیدوارم جواب من شما رو قانع کرده باشه .

اگر در سطح های پایین هستید فقط اون رو تشخیص بدید وقدم بعدیتون رو ببینید و دنبالش برین مثلا اگر شما از لحاظ میزان یادگیری پایین هستید این به این معنی نیست که شما قراره هیچی یاد نگیرید این یعنی شما یک سری از مطالب رو یاد میگیرید و وقتی یکی مقدارش رو یاد میگیرید میزان رغبت شما یکم بالاتر میره البته بعضی ها استثنا هستند که میزان یادگیری و ایجاد تغییرات خیلی بالا دارند .اگر اینجوری باشه شما تمام اطلاعات رو میگیرین و تو عرض چند ساعت تمام اطلاعات رو توی ذهن خودتون دارید و سریع به نتیجه میرسین در واقع به همین خاطر است که ما میگیم که خوندن این کتاب بارها و بارها و بارها ماموریت شماست ،این کاریه که شما باید انجامش بدید.

 

حالا سوال اینه که من هر روز چقدر باید این مطالب رو بخونم ؟

کتاب به این صورت است که فصل بندی شده ، شما می تونید هر روز یک فصل از اون رو بخونید یا اینکه روزی بیست دقیقه بخونیدش و یک استراحتی داشته باشید و دوباره بیست دقیقه دیگه برگردید و بخونید اینطوری بهترین روش و ایده آل ترین روش برای دریافت همه اطلاعات هست . خوندن روزی دو یا سه ساعت هم روش خوبیه ولی چیزی که مهمه ، این کتاب رو بارها و بارها و بارها بخونید برای اینکه اطلاعات واقعا زیادی توی این کتاب هست که شما نمی تونید همه رو یکجا دریافت کنید واین واقعا نیاز به این داره که شما بارها و بارها بارها این کتاب رو بخونید . یک پیشنهاد هم این است که موقع خوندن یک موزیک آروم هم پخش کنید تا ذهن شما در حالت ریلکس و آلفا قرار بگیره این روش خیلی به شما کمک می کنه .

خب ما راجع به دو تا موضوع مهم حرف زدیم اول به کی گوش میدید؟ شما باید به کسی گوش کنید که اون چیزی که میگه اثبات کنه درسته و واقعا اون چیزهایی رو که شما میخوایید رو دارند وقدم بعدی میزان یادگیری شماست .

من هی برمیگردم به میزان یادگیری چون واقعا این خیلی مهمه ، شما باید هر روز روی میزان یادگیریتون کار کنید، شما نمی تونید بگید که من دیگه یاد گرفتم ، من قابلیت یادگیری دارم و انتظار داشته باشید این قضیه برای همیشه ادامه پیدا کنه ، ممکنه بعضی روزا شما ابتدای صبح میزان یادگیری خیلی بالایی داشته باشید ولی بعدازظهرش از لحاظ یادگیری خیلی پایین باشید، شما باید به صورت پیوسته روی میزان یادگیریتون کار کنید و تمرکز داشته باشید .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سوالات فصل دوم

 

سوال

 بله سوال راجع به میزان یادگیری است؟

خب شما از کجا میدونید که میزان یادگیری بالایی دارید و از کجا میفهمید که رغبتتون برای یادگیری بالا هست؟ شاید شما فکر میکنید که میزان یادگیری بالایی دارید در واقع شاید اینطور نباشه و شما دارید اشتباه فکر میکنید دو تا جواب برای این سوال وجود دارد جواب اول این است که شما حاظرید از چی دست بکشید ؟ چیز مورد علاقتون چیه ؟ این یک سوال و یک تست خیلی سادس ، مثلا اگه اون چیز مورد علاقه شما گلف بازی کردنه آیا حاظرین برای یک مدتی ازش دست بکشید ؟ اگه اون چیز مورد علاقتون نگاه کردن تلویزیونه ، آیا حاظرین برای یک هفته از تلویزیون نگاه کردن دست بکشین ؟ یا اگه آخر شب ها بیرون میرین آیا حاظرین اون رو کم کنید مثلا یک ساعت یا یک ساعت و نیم بشه ، میخوام خیلی ساده با شما صحبت کنم برنامه مورد علاقه تلویزیونی تون چیه ؟ برنامه مورد علاقتون که همیشه باید اونو نگاه کنید ، آیا حاظرید برای یک مدت اون رو نگاه نکنید ؟ برای مثلا یک سال ، این به شما میگه که چقدر رغبت برای یادگیری دارید ، آیا حاظرین از چیزهای مورد علاقه تون دست بکشید ؟ این به شما میگه که چقدر رغبت برای یادگیری دارید.

 حالا سوال اینه که چیکار کنم که من میزان رغبت پایینی برای یادگیری دارم و میخوام اون رو بالا ببرم چطور میتونم به خودم برای این کار انگیزه بدم ؟ من میتونم میزان یادگیری خودم رو بالا ببرم ؟

بله میتونید ، اول شما باید مشخص کنید که الان میزان و کیفیت یادگیریتون چقدره ؟

شما اول باید مشخص کنید که کجایید اگر رغبت یادگیری و پذیرا بودن تغییرات روی 10 نیست به معنی نیست که باید همه چیز رو بذارید کنار و برید سر کار خودتون فقط این معنی رو میده که توی سطح بالایی تو این زمینه نیستید.

فرض کنید شما میخایین گلف بازی کنید و اصلا قبلا گلف بازی نکردید این معنیش اینه که شما داری از یک سطح خیلی پایینی شروع میکنید ،پس شما میتونید در زمین گلف باشید و لذت ببرید ، ممکنه خیلی از ضرباتتون رو خراب کنید ، ممکنه خیلی ناراحت و پشیمون و دپرس بشید از اینکه نمیتونید واقعا اونقدر که باید از این بازی لذت ببرید در واقع هیچ مشکل خاصی وجود نداره و شما دارین از یک سطح پایین شروع میکنید اصلا جای نگرانی وجود نداره و خیلی مهمه که این رو متوجه بشید که همیشه اولین چیزی که روبروی شما قرار داره هدف شماست ، مثلا بعضی از شما فک میکنید که هدفتون این است که تمام آرزوهاتون برآورده بشه بعضی از شما فک میکنید که هدفتون اینه که میلیون ها دلار پول بدست بیارید ولی این درست نیست . هدف هر شخصی با اون یکی فرق میکنه اولین چیزی که جلوی شماست در واقع هدف شماست اگر شما 10 هستید به این معنی نیس که شما باید روی میزان یادگیریتون کار کنید ، هدف شما رفتن به مرحله بعدیه ولی اگر اینجا نشستید و قبول میکنید که میزان رغبتتون برای یادگیری و رغبتتون برای تغییرات مثلا پنج است اون موقع هدفتون این است که به جایی برسید که 10 باشید این هدف اصلی شماست ، آیا واقعا متوجه منظور من میشید ؟ موضوع مهم در مورد هدف شما اینه ، چیزی که میخایین و روش تمرکز میکنید همیشه باید چیزی باشه که روبروی شماست اون قدم بعدی هدف شماست .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل سوم

بالانس ترازوی پیشرفت و موفقیت شما به چه صورت است؟

 

وقتی نگرش شما درست باشد واقعیت های زندگی به چشم نمی آید.

 

 

 

 

 

 

قدم سوم بالانس ترازوی پیشرفت و موفقیت است.

من از یکی از استاد های خودم توی گروه این رو یاد گرفتم توی یک شهرآمریکایی توی خونه یک شخص فوق العاده پولدار ، من برای یک روز آنجا بودم ، یک جلسه ی دو نفره فیس تو فیس با این استادم داشتم ، حدود بیست و پنج سال پیش و اون پنج ساعت برای این جلسه وقت گذاشت.

 ببینید راجع به این موضوع من میتونم ساعت ها با شما صحبت کنم که بالانس ترازوی موفقیت چیه ؟ من الان به صورت خیلی خیلی فشرده میگم ، مطلب رو فشرده میکنم که شما متوجه بشید در واقع یک مختصر از این موضوع به شما میدم . در زندگی واقعی در مورد هر کدوم از این مفاهیم مثلا میزان یادگیری شما من میتونم سه روز با شما صحبت کنم وقتی من این موضوع را یادگرفتم ، رفتم خونه استادم و یک روز رو اونجا گذروندم ما از صبحونه شروع کردیم و تا شام با همدیگه بودیم و بعد هم تا ساعت دو نصف شب داشتیم روی همین موضوع کار میکردیم و من احساس کردم که یک مقدار به اطلاعات واقعی نزدیک شدم موضوع که راجع بهش صحبت کردیم بالانس ترازوی پیشرفت وموفقیت بود من در طول این سال ها اطلاعات بیشتری در این زمینه به دست آوردم الان فقط میخوام در همین فصل با شما صحبت کنم ، هر چند که درمورد صحبت کردن راجع به این موضوع میشه چند تا کتاب نوشت شاید یکی از شما ها بگه که آیا ارزش این همه صحبت کردن رو داره ؟

 آیا واقعا ارزش داره که چهل ، پنجاه ساعت راجع به میزان یادگیری صحبت کنیم یا اینکه پنج روز راجع به بالانس ترازوی پیشرفت و موفقیت  ویا اینکه به کی گوش بدیم ؟ آیا واقعا ارزشش رو داره ؟

و جواب من اینه که بله ارزشش رو داره ، ولی فقط زمانی که شما آماده باشید .

شما نمیتونید همه این کار ها رو توی همون ابتدای کارتون انجام بدید. شما مثلا به یک فیل به صورت ذره ذره غذا میدین که تبدیل به یک فیل میشه اگر ما بخواییم ریاضی یاد بدیم

 

 

جهت مطالعه بیشتر این کتاب پیشنهاد می شود که در کانال تلگرام ما عضو شوید.

 

ورود به کانال تلگرام کوین ترودو